اللهم عجل الولیک الفرج

ای کاش ما پسرا هم میتونستیم شبیه حضرت زهرا بشیم
شهدا شرمنده ایم | صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل
نويسندگان
لگوی ما
div>head
علمای شیعه
آیت الله سیستانی

آیت الله خامنه ای

آیت الله وحید خراسانی

آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله مکارم شیرازی

گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه میدانم، لابد این طوری خوشتیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خوب لابد فهمیدی اینطوری حجابت کاملتره مثلا!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خوب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همه ی قصه ها به ازدواج ختم میشوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز.
گفتم: خوب خودت بگو اصلا.
گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس "حضرت زهرا(س)"است، خواستم کمی شبیه "حضرت زهرا(س)" باشم.

 


برچسب‌ها: ای کاش ما پسرا هم میتونستیم شبیه حضرت زهرا بشیم, شهداشرمنده ایم , ماه محرم, زندگینامه شهدا, حضرت زهرا,
[ دو شنبه 5 آبان 1393 ] [ 14:40 ] [ خادم الشهدا ]

 سيد مصطفي دوازدهمين و آخرين فرزند خانواده و هفتمين پسر اين خانواده پر بركت .

مصطفي از 14 سالكي وارد بسيج شد و از 17 سالگي پا به سنگر جبهه هاي جنوب و غرب كشور گذاشت . سيد تمام هستي و زندگيش را وقف جنگ كرد . آنقدر در جبهه ماند كه دوستانش به او پير جبهه مي گفتند . مقداري از حقوقش را به حساب جنگ مي ريخت و بعد از شهادت معلوم شد كه سر پرستي چند خانواده بي بضاعت را نيز بر عهده داشته است .

او معتقد بود : « جبهه به ما نيازي ندارد اين ما هستيم كه به جبهه نياز داريم » . بر مبناي اين اعتقاد تكامل خود را در جبهه مي ديد .مسير مسؤوليت هاي سيد مصطفي از تك تير اندازي در لشكر 14 امام حسين شروع شد .

شهيد واجدي به سرعت در جبهه رشد كرد و وارد واحد اطلاعات عمليات شد و به عنوان سر تيم شناسايي تا اعماق مواضع دشمن نفوذ مي كرد . پس از آن به سمت معاون واحد و بعد مسؤول واحد اطلاعات عمليات تيپ 44 قمر بني هاشم منصوب شد و با جان و تمام وجود خدمت كرد.

عملياتهايي كه سيد مصطفي واجدي در آنها شركت داشت عبارت است از : طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، والفجر يك و چهار ، خيبر ، بدر و عمليات هاي محدود و كوچك ديگر .

در عمليات والفجر هشت اين عارف شب و شير روز پس از آنكه بارها و بارها مجروح شده ، از اينكه به فيض  شهادت نائل نيامده ناراحت بود در تاريخ 27/11/64 در بهترين حالات يعني در حال نماز بر اثر اصابت تركش به تمامي بدنش رستگار شد و نزد جدش رسول الله شتافت .در اين عمليات او فرمانده گردان بود

[ سه شنبه 27 خرداد 1393 ] [ 12:28 ] [ خادم الشهدا ]

توی ظل گرمای تابستان، بچه های محل سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس « مهدی! آقا مهدی!برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر.» توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه.


برچسب‌ها: خاطره شهید مهدی زین الدین,
[ پنج شنبه 29 اسفند 1392 ] [ 20:55 ] [ خادم الشهدا ]

- پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش ها را هم پایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون.


برچسب‌ها: خاطره شهید مهدی زین الدین,
[ پنج شنبه 29 اسفند 1392 ] [ 20:53 ] [ خادم الشهدا ]

شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات

[ شنبه 26 بهمن 1392 ] [ 12:44 ] [ خادم الشهدا ]

پیراهنش بوی باروت گرفته بود تا نکند روزی نوامیس مردم آب در دلشان تکان بخورد..

 

پیراهنش بوی باروت میگیرد تا دختر همسایه را آزار دهد..


باروت ها شاید یکی باشند ولی .....


برچسب‌ها: باروت ها شاید یکی باشند ولی, شهدان, ,
[ جمعه 25 بهمن 1392 ] [ 20:25 ] [ خادم الشهدا ]
نام : علی رضا                               نام خانوادگی : شریفی
نام پدر : غلام رضا                           تاریخ تولد :1342/6/9
تاریخ شهادت :1363/7/3                  آخرین مسئولیت در جبهه : -
نام عملیات : -                                  شغل قبل از شهادت : پاسدار
استان : البرز                                    شهرستان : كرج
نام گلزار : امامزاده محمد (ع
هید علیرضا شریفی در 9 شهریور 1342 در خانواده¬ای مذهبی چشم به جهان گشود . از همان اوان کودکی اثار بزرگی و پاکی و خلوص در رفتار و کردار او نمایان بود و از این جهت بسیار مورد علاقه خانواده و فامیل قرار داشت. در سال 1349 وارد دبستان شد و تحصیل خود را اغاز کرد . او در دوران تحصیل جز شاگردان منظم و درسخوان مدرسه به حساب می¬امد و همیشه مورد احترام دبیران و اولیاد مدرسه قرار داشت در سال 1356 وارد هنرستان صنعتی شهر کرج شد و تحصیل خود را در رشته اتومکانیک ادامه داد و بالاخره در سال تحصیلی 60ـ59 موفق به اخذ دیپلم شد. شهید علیرضا شریفی با توجه به اینکه در خانواده¬ای مذهبی و اگاه به جریانات سیاسی روز رشد کرده بود خیلی زود نسبت به مسائل اجتماعی حساس شد و قبل از پیروزی انقلاب با اینکه سن کمی داشت در جریان مبارزات شکوهمند اسلامی مردم ایران قرار گرفت و حضور فعالانه پیدا کرد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج یکی از اعضای فعال بسیج به شمار میرفت و با وجود اینکه هنوز درگیر درس و مدرسه بود در صحنه انقلاب نیز فعالانه حضور داشت. تا اینکه در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی کلاس و درس را رها کرد و عاشقانه به سوی جبهه شتافت. بعد از این دوران زمانیکه جریانات انحرافی از جانب سازمانهای به اصطلاح خلقی و جریان بنی صدر در جامعه مطرح شد سرسختانه به مخالفت با این جریانها پرداخت و همواره مدافع روحانیت خط امام بود. شهید علیرضا شریفی در اواخر سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرج درامد و در طول سه سالی که عضو سپاه بود از کوچکترین خدمتی دریغ نکرد و همواره پا برجا و استوار در خط امام ماند. در این مدت چندین بار نیز به جبهه¬های نور علیه ظلمت شتافت و پس از انجام وظیفه به کرج بازگشت. تا اینکه بالاخره این راهی راستین خط امام در حالی که ارزوی زیارت کربلا را در دل داشت و تمامی هدفش خدمت در راه خدا بود در مراسم بزرگداشت هفته جنگ روز اول مهرماه 1363 در محل اجرای مانور در اثر انفجار مین به شرف شهادت نائل شد و روح پاکش به سوی معشوق پر کشید و به ارزوی دیرینه-اش رسید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

برچسب‌ها: زندگینامه علیرضا شریفی, شهدای کرج, مشخصات شهید علی رضا شریفی, ,
[ پنج شنبه 24 بهمن 1392 ] [ 21:26 ] [ خادم الشهدا ]
[ پنج شنبه 24 بهمن 1392 ] [ 16:49 ] [ خادم الشهدا ]

وصیت نامه مدّاح اهل بیت و غوّاص دلاور شهید حاج رضا داروئیان

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله وانا الیه راجعون                       السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

همانا همه چیز اوست و بازگشتمان نیز به سوی اوست،و این اوست که عشق و عاشقی را آفرید و عشق حسین(ع)از همة عشقها برتر و عاشقان او عاشقتر از دیگران.

ای خدای عالمیان هیچ توشه ای بجر گناه ندارم ولی چشم به عطای تو دارم.الهی ما را بیامرز و بعد بمیران اگر نمی بود عشق حسین(ع)دلها هم زنگ زده و سیاه و کدر می شد.پس ای ثار الله ما را از عاشقان حقیقی قرار بده و عشقمان را افزون کن و از شراب عشقت سیرابمان بنما و از شهدای کربلا ما را جدا مفرما.

به پیر جماران عمر طولانی تا ظهور حضرت مهدی(عج) عنایت کن تنها آرزویم اینست که در لحظات آخر عمر خود را کشان کشان بر روی صورت به قدمهای ابا عبد الله الحسین(ع) بیاندازم و بر خاک پای مبارک حضرت بوسه زنم،خاک پایش را توتیای چشم بکنم.از همه طلب حلیت می کنم.والسلام

 گوز یاشیمــی یارالاریوا مرحم ایلــرم                   بولسون هامی که هر یارانون بیر دواسی وار

مرا در وادی رحمت کنار قبر احد مقیمی اگر مکان بود دفن کنید پارچه سبز در کتابخانه ام هست آن را بر قبر حضرت رسول به بیت خداوند مالیده و در آب زمزم شسته ام حتماً و حتماً بر روی کفنم بیاندازید و با آن دفن کنید.

                               رضا داروئیان       5/12/66

              محل شهادت:      شلمچه                   تاریخ شهادت:5/2/67


برچسب‌ها: وصیت نامه مدّاح اهل بیت و غوّاص دلاور شهید حاج رضا داروئیان, وصییت نامه شهدا, وصییت نامه, شهدا, وصییت نامه شهید حاج رضا داروییان, ,
[ پنج شنبه 24 بهمن 1392 ] [ 9:58 ] [ خادم الشهدا ]

حضرت آیت الله العظمی سیستانی به سه استفتاء درباره بحث ولایت فقیه پاسخ داده اند.

به گزارش «تابناک»، این پرسش و پاسخ که در سایت شخصی معظم له منتشر شده، به شرح زیر است:

پرسش: آیا ولایت فقیه تحقیقی است یا تقلیدی؟

پاسخ: تقلیدی است.

پرسش: نظر معظم له درباره ولایت فقیه چیست؟

پاسخ: ولایت در آن چه ـ به اصطلاح فقها ـ امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است، هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است، از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.

پرسش: می‌خواستم بدانم اگر حکم مرجع تقلیدی با حکم ولی فقیه فرق داشت، مقلد باید از کدام اطاعت کند؟

پاسخ: حکم کسی ولایت شرعی دارد، در امور عامّه [که] نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر، مگر اینکه علم به خطا بودن آن یا مخالفتش با آنچه از کتاب و سنت قطعاً ثابت شده داشته باشد.


برچسب‌ها: ضرت آیت الله العظمی سیستانی به سه استفتاء درباره بحث ولایت فقیه پاسخ داده اند, ولایت فقیه, فقیه, ولایت, سیستانی, ایت الله سیستانی,
[ چهار شنبه 23 بهمن 1392 ] [ 22:14 ] [ خادم الشهدا ]

خلاصه ای از سوابق علمی و فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دکتر مجید شهریاری به دستخط این شهید والامقام منتشر شد که شهید شهریاری در این یادداشت عنوان کرده که در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای با کسب رتبه اول در دانشگاه شریف پذیرفته شد است.

 شهید شهریاری در این متن آورده است: اینجانب در کنکور سراسری سال 1363 با کسب رتبه دوم در سهمیه مربوطه در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شده و پس از فراغت تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای شرکت کرده و با کسب رتبه اول تحصیلات خود را از سال 1369 در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم.

در بخش های دیگری از این سوابق آمده است: در سال 1371 نیز دوره کارشناسی ارشد خود را به پایان رساندم و با توجه به کسب رتبه اول در دوره مذکور با استفاده از آیین نامه دانشجویان رتبه اول، در دوره دکتری علوم و تکنولوژی هسته ای دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شدم. تحصیلات دوره دکتری خود را نیز در سال 1377 به پایان رسانده و از آبان ماه 1377 نیز به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر مشغول به کار شدم.
 

  دکتر شهریاری در ادامه به خاتمه همکاری خود با دانشگاه امیرکبیر اشاره کرده و یادآور شده است: با توجه به عدم شرایط مناسب برای ادامه فعالیت علمی در دانشکده مذکور عدم تمایل خود به ادامه همکاری با دانشگاه امیرکبیر اعلام کرده و با پذیرش استعفای اینجانب از سوی دانشگاه امیرکبیر قرار داد همکاری اینجانب با دانشگاه امیرکبیر از تاریخ 15 بهمن ماه سال 1380 به اتمام رسید.

ادامه در ادامه مطلب


برچسب‌ها: زندگینامه و خاطره ای از دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری, زندگینامه شهید دکتر مجید شهریاری, مجید شهریاری, شهید, ,
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 بهمن 1392 ] [ 22:21 ] [ خادم الشهدا ]

ه روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحl مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای می‍كرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می‍بخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین می‍گوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی‍ها و مرارت‍ها را از وجودم پاك می‍كرد و اگر شبی او را نمی‍دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند.

دوران سربازی :
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بی‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید.

 ادامه در ادامه مطلب


برچسب‌ها: زندگینامه شهید همت, شهید همت, خاطره شهید همت, کل زندگینامه شهید همت, همت, ,
ادامه مطلب
[ یک شنبه 20 بهمن 1392 ] [ 14:51 ] [ خادم الشهدا ]

مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.

در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.

وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.

شهيد احمدي شخصي ولايتمدار و از شاگردان آيت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است.

در سال 1381 در رشته مهندسي شيمي موفق به دريافت مدرك كارشناسي گرديد.

وي دانشجوي دكتراي دانشگاه صنعتي شريف و از نخبگان اين دانشگاه به شمار مي رفته است. اين شهيد كه به عنوان استاد دانشگاه نيز فعاليت مي كرد داراي چندين مقاله ISI به زبان هاي انگليسي و فارسي بوده است.

شهيد احمدي روشن عضو هيئت مديره يكي از شركت هاي تامين كالاي نيروگاه هسته اي نطنز اصفهان بود كه در زمينه تهيه و خريد تجهيزات هسته اي فعاليت داشت.

اين شهيد بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگاني سايت نطنز بوده است. معاون بازرگاني سايت نطنز شخصي شوخ و باصفا و در عين حال در مديريت جدي و قاطع بوده است.

به گفته دوستان وي، شهيد احمدي روشن فردي ولايتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوي شهيد احمدي روشن بود، او از شهادت نمي ترسيد و امروز به آرزويش رسيد.
شهيد احمدي هميشه مي گفت دعا كنيد تا من شهيد شوم و اگر شهيد شديد دست من را هم بگيريد.

شهيد احمدي داراي روحيه بسيجي و جهادي بود. او فردي خاص بود و دشمنان خوب فهميدند كه چه كسي را ترور كنند. وي اهل نماز اول وقت بود. ايشان داراي پشتكار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژي و توانمند در عرصه اجرايي و علمي بود. او در خط ولايت و سرسپرده بود، هميشه مي گفت دعا كنيد مثل ابراهيم مالك اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهيد احمدي در راهپيمايي عظيم 9 دي حضور داشت و يك ولايتمدار به معناي واقعي بود، او شيفته رهبر معظم انقلاب اسلامي بود.

شهيد احمدي روشن صبح چهار شنبه 21 دي ماه 90 بر اثر انفجار يك بمب مغناطيسي در خودروي خود در ميدان كتابي ابتداي خيابان گل نبي تهران بدست عوامل استكبار به شهادت رسيد.

از شهيد احمدي روشن يك فرزند به نام "علي" به يادگار مانده است.


برچسب‌ها: زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن, احمدی روشن, شهید احمدی روشن, زندگینامه شهید احمدی روشن, زندگینامه, شهداشرمنده ایم, ,
[ یک شنبه 20 بهمن 1392 ] [ 14:45 ] [ خادم الشهدا ]

“گفتم: «بیا این‌ جا یک خانه برایت بخریم و همین‌ جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!»
گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.»
پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟»
گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!»
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. می‌بینی که خیلی هم راحت است.»
گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.»
گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانه‌دارها!»”

(مادر شهید همت)


برچسب‌ها: خاطره شهید همت, شهید همت, شهدا شرمنده ایم, ابراهیم همت, شهدا شرمنده ایم, خاطرات شهید,
[ شنبه 12 بهمن 1392 ] [ 20:30 ] [ خادم الشهدا ]

خل تنومند

شب جمعه
و مردی در کنار محراب مسجد عشق (جمکران)
«یا غیاث المستغیثین»
بغضی بود که در گلو می‌شکست
صدای هق هق گریه‌های مرد و شانه‌های لرزانش
مرا متوجه او ساخت
پس از اتمام دعا کنارش نشستم
معصومیت نگاه او و چهره من در مردمک چشمانش
ناگهان تمام وجودم لرزید
با دیدن کتاب حافظ
گفت: «برایم فال بگیر.»
و خواجه قرعه فال را به نام او انداخت
«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم.»
و حالا زمزم اشک بود که غربتش را فریاد می‌زد.
چند ساعت بعد عازم رفتن شد
پرسیدم: «نامت چیست؟»
گفت: «مهره‌ای گم شده در صفحه شطرنج الهی»
دو سال گذشت
اما طنین صدایش در ذهنم بود.
بار دیگر
او را در محفل عاشقان مولا یافتم.
نامش را پرسیدم.
گفتند: «سیدی از عاشقان سلسله ولایت است.»
در تکرار مکرر آن محفل
شبی از شبها به اصرار دوستان فقط برای دل او سروده‌ای را خواندم
او برعکس سجاده‌نشینان خانقاهی بود که دعوت به حق را با دعوت خود اشتباه گرفته بودند.
ای کاش من مرید این یل پهنه عرفان و عشق حق بودم.
او را دوست داشتم بدون اینکه حتی نامش را بدانم.
سرانجام از این منزل ویران رخت بربست.
و من تازه فهمیدم که چه پربار بود‏, این نخل تنومند و سر به زیر

منبع: همسفر خورشید عشق


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:35 ] [ خادم الشهدا ]

زندگی و نماز

به نماز سید که نگاه می‌کردم،
ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
هخگفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»

گفت و رفت.
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
1- از سخنان سید مرتضی آوینی
منبع: کتاب همسفر خورشید


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:32 ] [ خادم الشهدا ]

ندامت

صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاکی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود.
که من دل سید را شکستم.
از شدت ناراحتی به حیاط آمدم
نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من،
همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن.
سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد.
او هنوز دفتر اخلاصش سپید بود.
ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم.
گویی اتفاقی نیفتاده است.
منبع : کتاب همسفر خورشید


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:31 ] [ خادم الشهدا ]

مفهوم زیبای آزادی

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ...
«سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:27 ] [ خادم الشهدا ]

وصیتنامه سردار رشید اسلام شهید علی اکبر رهبری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 
«یا ایهــا الذین امنو هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیــم تومنون بالله و رسولـه و تجاهــدون فی سبیــل الله باموالکم و انفسهم»

«ای اهل ایمان شما را به تجارتی که شما را از عذاب خدا نجات بخشد دلالت بکنم ایمان بیاورید به الله و رسولش و جهاد کنید در راه خدا با مال و جانهایتان»

به نام خدایی که خالقم بود و من مخلوق او،و به نام خدایی که جهان را آفرید،و به نام خدایی که انسان را آفرید و او را نعمت کثیری داد و بر دیگر موجودات برتر نمود و او را خلیفه خود بر روی زمین قرار داد و به نام خدایی که زبان عاجز است تا نعمتها و رحمتهای او را توصیف نماید و شکرگزارش باشد ای معبودم سپاس بیکران ترا بادکه خمینی عزیز را آفریدی و بدین وسیله نعمت رهبری پیغمبر گونه را بر ما بندگان غافل خود عطا نمودی که ما را راهنمایی کرد و به ملت ما آگاهی داد و زمینه انقلاب با عنایت تو آماده گشت و در جریان این انقلاب الهی قرار گرفتیم تا اینکه دست ناپاک آمریکا از گریبان صدام بیرون آمد و این جنگ تحمیلی را به این ملّت که به تازگی از زیر یوغ آمریکا رسته بودند تحمیل کرد و احساس کردم که اسلام به خون من و امثال من نیاز دارد و این فکر بر من دست دادخونی که خدا خریدارش باشد چه معامله ای بهتر و بالاتر از این که قتال در راه خدا بکنم و لذا عزیمت به جبهه های حق علیه باطل نمودم و این را دریافتم که تنها راه نجات راهی است که خمینی عزیز و بت شکن راهنمای آنست.

وصیت من به شما امت شهید پرور و برادرانم اینست که راهرو راه اماممان باشید که سعادت ما در این است و مساجد را که سنگر و پایگاه مسلمین است خالی نگذارید.

و اما شما ای پدر و مادر عزیزم:از شما تشکر می کنم از زحمتهایی که کشیدید و شیر و نان حلال را به من دادید و مرا به این سن رساندید که تا بروم در راه خدا به شهادت برسم ولی من از شما خیلی عذر می خواهم خیلی اذیّتتان کردم  بی احترامی کردم بلند صحبت کردم ولی در هر صورت به بزرگواری خودتان مرا حلال کنید.

و اما شما ای برادران عزیزم که همیشه معلمم بودید ولی من مثل شاگرد معلّم نبودم ولی شما با زحمات بیشتر خود مرا تربیت خوب کردید تا به لطف خداوند تبارک و تعالی توانستم به راه اسلام حقیقی دست یابم و اگر به شما بی احترامی کرده یا حرفی زده باشم امیدوارم به خاطر بزرگواریتان مرا ببخشید.

و اما شما ای خواهرانم باید زینب وار عمل کنید و مثل زینب پیش دشمن شجاع باشید.فقط پدر و برادران عزیزم اگر صلاح دانستید از عوض من چند روز احسان بدهید توضیح اینکه 80 روز ماه رمضان در جبهه روزه نگرفته ام سوال کنید اگر واجب باشد برایم بخرید چون دقیقا نمی دانم و برایم نماز هم بخوانید خیلی خوب می شود.

                                                                                              

 و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

                                                                                                    15/9/63

 

             موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشگر31 مکانیزه عاشورا


برچسب‌ها: شهید علی اکبر رهبری, ,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:27 ] [ خادم الشهدا ]

در این پست هم می خوام چند تا از الهی نامه های چند شهید رو براتون بزارم :

 

الهی نامه روحانی شهید ، حجه الاسلام کریم عبدالهی ، متولد تبریز ( 1334 – 1360 ه.ش ) در تاریخ 1 / 6 / 60 در منطقه عملیاتی بستان به خیل عظیم شهدای اسلام پیوست : با هم می خوانیم

 

خداوندا ! خودت دست ما را بگیر و به راهی که برایمان صلاح می دانی هدایت فرما . من این راه را که راه راستین اسلام می دانم ، پس از تشخیص حقانیت آن به اختیار خودم اختیار کردم . و آن را همان راه نه شرقی نه غربی می دانم . عاشقانه و در اثر رهنمود های امام عزیز خمینی بزرگ با آگاهی در راه شهیدان همیشه زنده قدم نهادم ، که این راه را نزدیکترین راه رسیدن به خدا می دانم . خودم را شایسته شهادت نمی بینم ولی اگر رسیدم ، لطف بی پایان خداوند است که شامل حالم شده است.


برچسب‌ها: الهی نامه شهیدان, الهی نامه, شهید, شهدا, شهدا شرمنده ایم, ,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:24 ] [ خادم الشهدا ]

عنوان : یا بخور یا گریه کن
نوع اصطلاح :شوخ طبعی
می گفت مراسم دعای کمیل بود. صفدر میرزایی با کماشبندی بالای تپه نگهبان بودند، دعا از بلندگو پخش می شد و در گوشه و کنار هر کس برای خودش خلوت و حالی داشت.کماشبندی می گفت: «آن شب، میرزایی حدود دوکیلو انار با خودش آورده بود روی تپه سر پُست، تا آخر دعا می خورد و گریه می کرد.» پرسیدم: «مگر می شود هم خورد و هم گریه کرد؟» گفت: «وقتی عبارت خوانی می کردند آنها را می فشرد و بعد از ذکر مصیبت و گریه یکی یکی همان طور که سرش پایین بود می مکید. کاری که گمان نمی کنم کسی تا به حال کرده باشد!» به او می گفتم: «بابا یا بخور یا گریه کن، هر دو که با هم نمی شود.»


برچسب‌ها: یا بخور یا گریه کن,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:21 ] [ خادم الشهدا ]

شهید فرهاد بجنوردی :

یاد آن دلاوران ، به دل یقین ، به جان توان ، به خلق ایده می ده و به ایده های هر جهت گسسته ، شکل می دهد .

 .................................

شهید محمد علی فنائی :

دوستان و برادران ، شما همگی برای من دوستان خوبی بودید . از شما خواهش می کنم اگر در توان دارید به جبهه بیائید چون جبهه دانشگاه اسلام است و انسان درس انسانیت و ایثار و از خودگذشتگی را در می یابد و به قول امام سعی کنید قبل از هر پیشرفتی ، در انسانیت پیشرفت کنید .

 .................................

شهید مجید فخاران :

برادران بسیج و انجمن اسلامی ، سعی کنید خدا را همیشه و همه جا ناظر و  حاظر به اعمالشان بدانید تا سعادتمند شوید . سعی کنید با مد نظر قرار دادن قوانین و اسلام و شرع و با اطاعت از اوامر امام عزیزمان ، این قلب تپنده امت حزبه الله بتوانید مروج و مبلغ خوبی برای اسلام عزیز در منطقه باشید . انشاالله

 ...................................

شهید حسن مصباحی  :

از خداوند می خواهم که حتی ما را یک لحظه به خودمان وا مگذارد ، و همواره ما را یاری کند و گول هوسهای شیطانی را نخوردیم . خیلی حواستان جمع باشد . نکند خدای نکرده خون شهدایمان را پایمال کنید و این رهبری پر ارزش را فراموش کنید .

برای سلامتی این رهبر پیر این نور جماران دعا کنید . به الله قسم خیلی حق به گردن ما دارد .


برچسب‌ها: پیام شهید به رزمندگان,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:17 ] [ خادم الشهدا ]

"از شهدا چه خبر"

گاهی اوقات او را در خیابان در حال دویدن

می دیدیم که از دور با عجله سلام میکرد

و می دوید

بعد هنگامی که از او سوال میشد میگفت:میخواستم به"نماز اول وقت"

بر سم . . .

شهید علی اکبر عزیزی


برچسب‌ها: خاطره ای شهید علی اکبر عزیزی, ,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:3 ] [ خادم الشهدا ]

با اخلاص باشيد و در هر كاري كه مي‌كنيد خدا را در نظر بگيريد

و از قضاوتهاي بيجا و تهمتهاي ناروا دوري كنيد.عمر خود را

بيهوده نگذرانيد كه اين وقتها مي‌رود و ديگر نمي‌آيد و در حديثي از

رسول خدا(ص)‌ آمده است كه «الفرصه سريعه الفوت و بطيئه العود»

فرصت زود مي‌گذرد و دير بدست مي‌آيد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید محمد حجتي


برچسب‌ها: فرازی از وصییت نامه شهید محمد حجتی, وصییت نامه شهید محمد حجتی, ,
[ چهار شنبه 2 بهمن 1392 ] [ 14:19 ] [ خادم الشهدا ]

از اسلام راستين تحت رهبرى امام امت و ولايت فقيه

و روحانيت متعهد و مسئول كه در واقع در استمرار و تداوم

حركت اولياء و انبياء مى‏كوشند دست نكشيد و از آنها پشتيبانى كنيد.


برچسب‌ها: شهید فرزان ضابطى, فرازی از وصییت نامه شهید فرزان ضابطی, ,
[ چهار شنبه 2 بهمن 1392 ] [ 14:15 ] [ خادم الشهدا ]
[ دو شنبه 30 دی 1392 ] [ 13:44 ] [ خادم الشهدا ]

در تعبدات کوه کندن از ما نخواسته اند،
سخت ترینشان نماز شب خواندن است که در حقیقت تغییر وقت خواب است نه بی خوابی.
بلکه نیم ساعت زودتر بخواب تا نیم ساعت زودتر بیدار شوی.
آیا می ترسی اگر بیدار شوی ، دیگر خوابت نبرد؟
اگر خواب بمانی در خواب هم ممکن است بمیری......
 آیت الله بهجت(ره)

منبع:http://www.habl.rozblog.com/


برچسب‌ها: ایت الله بهجت, نماز شب, ,
[ دو شنبه 30 دی 1392 ] [ 13:31 ] [ خادم الشهدا ]

شقایق را وحشی می خوانند،چرا که ازارده است و رنگی از تعلق ندارد،

در دشت های دور،لابه لای سنگها می روید و

به اب باران قناعت می کند،

تاهمواره تشنه باشد و بسوزد.

داغ دلش و گلبرگ های به خون اغشته اش؛

راستی که او را به شهید مانند می کنند؛

و عجبا از این تشمیل که چه به جاست . . .


برچسب‌ها: شهید اهل قلم شهید سید مرتضی اوینی, شهید اوینی, شعر شهید اوینی, ,
[ شنبه 28 دی 1392 ] [ 22:29 ] [ خادم الشهدا ]

به تصاویر مبتذل نباید باشهوت نگاه کند بلکه بدون شهوت هم بنا بر احتیاط واجب جایز نیست.

منبع:استفاعات ایت ا.. العظمی سیستانی


برچسب‌ها: موقع کار با اینترنت با تصاویر غیر شرعی برخورد میکنیم تکلیف چیست؟, ,
[ شنبه 28 دی 1392 ] [ 22:26 ] [ خادم الشهدا ]

ماهواره:با توجه به این که غالب برنامه های ان فاسد است،واثرات منفی در پی دارد،درهرخانه ای وارد شود غالبا از ان سوء استفاده خواهد شد،استفاده ان جایز نیست.

منبع:استفتاعات ایت ا... العظمی مکارم شیرازی


برچسب‌ها: احکام, ماهواره, استفاده کرن از ماهواره چه حکمی دارد؟, ,
[ جمعه 27 دی 1392 ] [ 17:53 ] [ خادم الشهدا ]

پوشیدن کروات چه حکمی دارد؟

به طور کلی پوشیدن کروات و لباسهای که پوشش لباس غیر مسلمانان محسوب می شود به طوری که پوشیدن انها منجر به ترویج فرهنگ منحط غربی شود جایز نیست

منبع:استغتاعات ایت ا... العظمی سید علی خامنه ایب


برچسب‌ها: پوشیدن کروات چه حکمی دارد, احکام, ,
[ جمعه 27 دی 1392 ] [ 17:49 ] [ خادم الشهدا ]

حساب کشی نفس

گاهی انسان باید بنشیند و با نفس خود حساب و کتاب کند.پدر ما را این نفس  در اورد.به نفس خود بگوید:(تاکی؟چقدر؟بس است دیگر!به فکرخودت باش!)نفس که به فکر ما نیست،به فکر خودش است.مثل نفس،مثل اسب سر کش است.اگر سوار اسب  سرکش شوی اسب فرار می کند.اگر وارد باشی،دهنه ی اسب را محکم میگیری،ولی باز هم زورت نمی رسد و اسب فرار می کند.تا برود سراخور جو بخورد.سر صاحب خود را بر سر در طویله می زند و او را به زمین می اندازد و در خون غاطه ور می کند .اما خودش سر اخور رفته و مشغول خوردن جو میشود به فکر لذت خودش است وفکر صاحبش نیست.نفس ما هم همین طور است.به فکر لذت خودش است،فکر این نیست که ما جهنمی می شویم؛لذا گاهی لازم است به نفس خود بگوییم که دیگر بس است!مارا جهنمی نکن!تاحالا که گذشت،از این به بعد مارو اذیت نکن!


برچسب‌ها: حساب کشی نفس, کلام نیکان, فرمایشات ایت الله مجتهدی, ,
[ جمعه 27 دی 1392 ] [ 17:24 ] [ خادم الشهدا ]

مهدی باکری در سال 1333 شمسی در میاندوآب به دنیا آمد. با ورود به دانشگاه مرحله‌ی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سال‌ها به طور جدی پا در عرصه‌ی مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. مطالعه‌ی کتاب ولایت فقیه امام خمینی نقش مهدی در شکل‌گیری شخصیت او بر جا گذاشت.
او در دانشگاه درس خواندن و یاور دانشجویان و بیرون از دانشگاه یک دانشجوی پر شور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود. او و دوستانش نقش مهمی در بر پایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد 1354 و 1355 داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به اداره‌ی امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. بعد از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامه مبارزه از محیط دانشگاه خارج شد. در سال 1356 به عنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مأمور شد. در بحبوحه‌ی انقلاب مهدی به فرمان امام خمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. در این دوران مخفیانه زندگی می‌کرد و نیروهای جوان را سازماندهی و تربیت کرد.
با پیروزی انقلاب مهدی نقشی فعال در سازماندهی سپاه پاسداران داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او در سال 1359 ازدواج کرد و روز بعد از عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقه ی غرب سمت فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. همان روزها بود که علی صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی آشنا شد.
مهدی پس از شرکت در عملیات‌های مختلف و پاکسازی ضد انقلاب، به منطقه‌ی جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را به عهده گرفت. در عملیات فتح‌المبین، در منطقه‌ی رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و پس از آزاد سازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را به عهده گرفت.
در عملیات حماسی خیبر که در جزیره ی مجنون بر پا شد برادرش به شهادت رسید. در روزهای آخر اسفندماه 1363 عملیات بدر آغاز شد. مهدی و نیروهایش ضربات مهلکی بر ارتش عراق می‌زنند. در روزهای 25 اسفند ماه مهدی و همرزمانش در مقابل عراقیها مقاومت کردند.
هر چند فرماندهان ارشد سپاه سعی کردند مهدی را به عقب بازگردانند توجهی نکرد و سرانجانم با اصابت گلوله‌ای به سرش به سختی مجروح می‌شود و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت می‌کند و پیکر آنها راهی دریاها می شود.


برچسب‌ها: مهدی باکری, زندگینامه شهید باکری, شهدا, ای شهدا, شهدا شرمنده ایم, زندگینامه شهدا, ,
[ دو شنبه 23 دی 1392 ] [ 13:39 ] [ خادم الشهدا ]
[ یک شنبه 22 دی 1392 ] [ 14:9 ] [ خادم الشهدا ]

لیست پیشوازهای ایرانسل

بانوای "کربلایی حبیب اله عبدالهی"

کد:3316534 از روز ازل هستم

کد:3316535 از شهدا جا موندم

کد:3316538 ای بی حرم

کد:3316540 شب های جمعه

کد:3316541 صبح ملکوت

کد:3316542 وصییت شهدا


برچسب‌ها: کد پیشوار محرم, لیست پیشوازهای ایرانسل, کربلایی حبیب عبدالهی, محرم, ,
[ جمعه 20 دی 1392 ] [ 10:53 ] [ خادم الشهدا ]

برای تحصیل رضای خداوند 1روز باید راه رفت.

 روز دوم باید جنگید

 وچه بسا روز سوم باید اشپزی کرد....

 شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی


برچسب‌ها: سخن شهید اوینی ,
[ سه شنبه 26 آذر 1392 ] [ 20:58 ] [ خادم الشهدا ]

مروري بر زندگي شهيد مظلوم
 

راستي استقامت را از كه بايد آموخت ؟ از انسانهائي كه در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب آماج شديدترين حملات ، در اجراي دشوارترين ماموريتها بوده‌اند يا از افرادي كه در كنار گود نظاره‌گر و تشويق كننده تضعيفها و تصميمات هستند؟ اگر پاسخ اول جواب ماست پس بايد استقامت زير بنائي باشد و پايداري در مقابل آماج تهمتها و… را اتصالي به حق تعالي‌، از اين رو سير در زندگي رئيس ديوان عالي كشور مي‌‌‌تواند انسان را با نحوة تربيتي كه ميتواند استقامت را الگو باشد آشنا سازد و شما را به مرور اين انسان سراسر پايداري فرا مي‌خوانيم:
من محمد حسيني بهشتي كه گاه به اشتباه محمد حسين بهشتي مينويسند . نام اولم محمد و نام خانوادگي تركيبي است از حسيني بهشتي.در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محلة لومبان متولد شدم . منطقه زندگي ما يك منطقه قديمي از مناطق بسيار قديمي شهر است . خانواده من يك خانواده روحاني است . پدرم روحاني بود . پدرم در هفته چندر روز در شهر به كار و فعاليت مي‌پرداخت و هفته‌اي يك شب به يكي از روستاهاي نزديك شهر براي امامت جماعت وكارهاي مردم مي‌رفت و سالي چند روز به يكي از روستاهاي دور كه نزديك حسين آباد بود و روستاي دورتر از آن حسن آباد نام داشت . آمد و رفت افراديكه از آن روستاي دور به خانه ما مي‌آمدند برايم بسيار خاطره انگيز است . پدرم وقتي به آن روستا مي‌رفت ، در منزل يك پنبه زن بسيار فقير سكونت مي‌كرد ، آن پيرمرد اتاقي داشت كه پدرم در آن زندگي مي‌كرد . اين پيرمرد نامش جمشيد بود ، داراي محاسن سفيد ، بلند و باريك ، چهره‌اش بياباني روستائي ، و نوراني بود . پدرم مي‌گفت ما با جمشيد نان و دوغي مي‌خوريم و صفا مي‌كنيم و هميشه مي‌گفت : من سفره سادة‌نان و دوغ اين جمشيد را به هر جلسه ديگري ترجيح مي‌دهم و اين جمشيد هر سال دو بار از روستا به شهر و به خانه ما مي‌آمد و من بسيار به او انس داشتم .
تحصيلاتم را در يك مكتب خانه در سن چهار سالگي آغاز كردم . خيلي سريع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را ياد گرفتم و در جمع خانواده بعنوان يك نوجوان تيز هوش شناخته شدم . و شايد سرعت پيشرفت و يادگيري ، اين برداشت را در خانواده بوجود آورده بود . تا اينكه قرار شد به دبستان بروم ، دبستان دولتي ثروت در آن موقع كه بعدها بنام 15 بهمن ناميده شد . وقتي آنجا رفتم از من امتحان ورودي كردند و گفتند كه : بايد به كلاس ششم برود ، ولي از نظر سن نمي‌تواند . بنابراين در كلاس چهارم پذيرفته شدم و تحصيلات دبستاني را در همانجا به پايان رساندم .ادامه متن در ادامه طلب


برچسب‌ها: مروري بر زندگي شهيد بهشتي, زندگینامه شهید بهشتی, کل زندگینامه شهید بهشتی,
ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 آذر 1392 ] [ 13:39 ] [ خادم الشهدا ]

من هرگز اجازه نمی دهم که صدای

حــاج همـــت

در درونم گم شود اين سردار خيبر، قلعه قلب مرا نيز فتح کرده است.

شهید سید مرتضی اوینی


برچسب‌ها: سخن شهید اوینی درباره ی شهد همت,
[ دو شنبه 25 آذر 1392 ] [ 13:37 ] [ خادم الشهدا ]
[ یک شنبه 17 آذر 1392 ] [ 14:19 ] [ خادم الشهدا ]
[ یک شنبه 17 آذر 1392 ] [ 14:8 ] [ خادم الشهدا ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 مهر 1392 شهريور 1392
امکانات وب
محل قرار گرفتن کد های وب
روزشمار فاطمیه وصیت شهدا
روزشمار محرم عاشورا آیه قرآن تصادفی .. ..


؟؟؟؟؟