اللهم عجل الولیک الفرج

شهدا شرمنده ایم
شهدا شرمنده ایم | صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل
نويسندگان
لگوی ما
div>head
علمای شیعه
آیت الله سیستانی

آیت الله خامنه ای

آیت الله وحید خراسانی

آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله مکارم شیرازی

زندگی و نماز

به نماز سید که نگاه می‌کردم،
ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
هخگفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»

گفت و رفت.
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
1- از سخنان سید مرتضی آوینی
منبع: کتاب همسفر خورشید


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:32 ] [ خادم الشهدا ]

ندامت

صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاکی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود.
که من دل سید را شکستم.
از شدت ناراحتی به حیاط آمدم
نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من،
همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن.
سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد.
او هنوز دفتر اخلاصش سپید بود.
ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم.
گویی اتفاقی نیفتاده است.
منبع : کتاب همسفر خورشید


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:31 ] [ خادم الشهدا ]

وصیتنامه سردار رشید اسلام شهید علی اکبر رهبری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 
«یا ایهــا الذین امنو هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیــم تومنون بالله و رسولـه و تجاهــدون فی سبیــل الله باموالکم و انفسهم»

«ای اهل ایمان شما را به تجارتی که شما را از عذاب خدا نجات بخشد دلالت بکنم ایمان بیاورید به الله و رسولش و جهاد کنید در راه خدا با مال و جانهایتان»

به نام خدایی که خالقم بود و من مخلوق او،و به نام خدایی که جهان را آفرید،و به نام خدایی که انسان را آفرید و او را نعمت کثیری داد و بر دیگر موجودات برتر نمود و او را خلیفه خود بر روی زمین قرار داد و به نام خدایی که زبان عاجز است تا نعمتها و رحمتهای او را توصیف نماید و شکرگزارش باشد ای معبودم سپاس بیکران ترا بادکه خمینی عزیز را آفریدی و بدین وسیله نعمت رهبری پیغمبر گونه را بر ما بندگان غافل خود عطا نمودی که ما را راهنمایی کرد و به ملت ما آگاهی داد و زمینه انقلاب با عنایت تو آماده گشت و در جریان این انقلاب الهی قرار گرفتیم تا اینکه دست ناپاک آمریکا از گریبان صدام بیرون آمد و این جنگ تحمیلی را به این ملّت که به تازگی از زیر یوغ آمریکا رسته بودند تحمیل کرد و احساس کردم که اسلام به خون من و امثال من نیاز دارد و این فکر بر من دست دادخونی که خدا خریدارش باشد چه معامله ای بهتر و بالاتر از این که قتال در راه خدا بکنم و لذا عزیمت به جبهه های حق علیه باطل نمودم و این را دریافتم که تنها راه نجات راهی است که خمینی عزیز و بت شکن راهنمای آنست.

وصیت من به شما امت شهید پرور و برادرانم اینست که راهرو راه اماممان باشید که سعادت ما در این است و مساجد را که سنگر و پایگاه مسلمین است خالی نگذارید.

و اما شما ای پدر و مادر عزیزم:از شما تشکر می کنم از زحمتهایی که کشیدید و شیر و نان حلال را به من دادید و مرا به این سن رساندید که تا بروم در راه خدا به شهادت برسم ولی من از شما خیلی عذر می خواهم خیلی اذیّتتان کردم  بی احترامی کردم بلند صحبت کردم ولی در هر صورت به بزرگواری خودتان مرا حلال کنید.

و اما شما ای برادران عزیزم که همیشه معلمم بودید ولی من مثل شاگرد معلّم نبودم ولی شما با زحمات بیشتر خود مرا تربیت خوب کردید تا به لطف خداوند تبارک و تعالی توانستم به راه اسلام حقیقی دست یابم و اگر به شما بی احترامی کرده یا حرفی زده باشم امیدوارم به خاطر بزرگواریتان مرا ببخشید.

و اما شما ای خواهرانم باید زینب وار عمل کنید و مثل زینب پیش دشمن شجاع باشید.فقط پدر و برادران عزیزم اگر صلاح دانستید از عوض من چند روز احسان بدهید توضیح اینکه 80 روز ماه رمضان در جبهه روزه نگرفته ام سوال کنید اگر واجب باشد برایم بخرید چون دقیقا نمی دانم و برایم نماز هم بخوانید خیلی خوب می شود.

                                                                                              

 و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

                                                                                                    15/9/63

 

             موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشگر31 مکانیزه عاشورا


برچسب‌ها: شهید علی اکبر رهبری, ,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:27 ] [ خادم الشهدا ]

مفهوم زیبای آزادی

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ...
«سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.


برچسب‌ها: خاطره شهید اوینی,
[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 22:27 ] [ خادم الشهدا ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 مهر 1392 شهريور 1392
امکانات وب
محل قرار گرفتن کد های وب
روزشمار فاطمیه وصیت شهدا
روزشمار محرم عاشورا آیه قرآن تصادفی .. ..


؟؟؟؟؟